زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
ای گـلستـان ولایت را امـام چـهـارمین پور زهرا حضرت سجاد زین العابدین تو ز نسل حـیدر کراری و نجل رسول در خصال و در کمالی همچو زهرای بتول نـوربخش عـالـمی و شمع جمع عالمین جان پیغمبر تویی مولا علی بن الحسین زهد و تقوای تو همچون حضرت پیغمبر است در بلاغت در شجاعت خلق و خویت حیدراست چهارمین مولای عالم بعد پیغمبر تویی مقتدای شیعـیان تا صحـنۀ محشر تویی تا ابد مولای من جود و سخا شرمندهات حـاتم طـایی بود مـولا کـمـیـنه بـنـدهات شد صحـیـفه ذرهای از آنهـمـه آثـار تـو شیعیان مرتضی تا روز حشر بیدار تو جمله خوبان جهان ریزهخور خوان توأند رهـروان راه حـیدر غرق احسان توأند خـطبۀ تو دشـمن اسـلام را رسـوا نمود شادمان آن خطبه قلب حضرت طاها نمود هـمره مظـلـوم عـالـم بودهای در کربلا همچو زینب دیدهای تو رنج و درد و ابتلا تو شـنـیدی نالۀ طفـلان عـطشان حسین جانفـشانی همه اصحاب و یاران حسین جمله یاران حسین در خون شناور دیدهای هر شهیدی را شما صد پاره پیکر دیدهای ارباً اربا پیـکـر پـاک و مـطهـر دیدهای باب مظلـومت کـنار جـسم اکبر دیدهای در کنار جسم اکبر دیدهای در شور و شین قامت خم گشتۀ مولای مظلومان حسین دیدهای قاسم که شد پرپر ز جور اشقـیا محشر کـبرا به پـا شد بر یتـیم مجـتـبی دیدهای طفلان عطشان در نوای آب آب مـادران خـسـته دل را در مـیان آفـتاب دیدهای تو شیرخواره طفل بیشیر رباب بودهاند از بهراو اهل حرم در فکر آب دیدهای بابا گرفته روی دستان اصغرش حرمله زد تیر کین و شد بریده حنجرش دفن جسم اصغرش را پشت خیمه دیدهای رأس پاکان زمین را روی نیزه دیدهای دیدهای در علقـمه دستان از پیکـر جـدا دیدهای نقـش زمین سقـای دشت کـربلا دیدهای تو بر جبینش سنگ کینه میزدند تیـر کـین بر سیـنۀ مـاه مدیـنه میزدنـد دیدهای دشمن به قلب پاک او با تیر زد دید افـتاده زمین با نـیزه و شمـشـیر زد دیدهای شد تیـرباران پیکـر پاک حسین در میان موج خون دیدی تن چاک حسین دیدهای شمر لعین بر خود جهنم را خرید از حسین بن علی در قتلگه حنجر برید دیدهای بابای مظلـوم و غـریبت از قـفا رأس پاکش را عدوی دین نمود از تن جدا دیدهای افـتـاده روی خـاک، شاه کـربلا پیکـرش شد از ستـم پـامـال سُم اسبها عصرعاشورا تو دیدی خیمهها آتش گرفت دامن طفـلان بیبابا ز کـین آتش گرفت دیدهای بر اهل بیت؛ ظلم بینهایت کردهاند خـیمهها را دشمنان دین غارت کردهاند دیدهای تو کودکان را ظالمـانه میزدند از ستم اهـل حـرم را تـازیـانه میزدند دیـدهای تـو در مـیـان کـوفـیـان بیحـیـا جمله سرهای شهیدان را به نوک نیزهها ظلمهای بینهـایت دیدهای در شهر شام بر اسیران میزدند سنگ ستم از روی بام دیدهای در تشت زر بابا دم از محبوب زد بر لـبانش آن یـزید بیحـیا با چـوب زد از تو میخواهد صله ای نور حیِّ کبریا زائر کربـبلا گـردد دوباره این (رضا) |